tag:blogger.com,1999:blog-5008461.post6685126238938702654..comments2023-05-01T16:40:56.199+03:30Comments on سپینود: و تو چه میدانی که کوچهی علی چپ کجاست؟Sepihttp://www.blogger.com/profile/10357160464242123994noreply@blogger.comBlogger8125tag:blogger.com,1999:blog-5008461.post-61569653077008618262009-08-03T13:23:20.099+04:302009-08-03T13:23:20.099+04:30سلام سپینود عزیز
اولین بار نیست که نوشته هات رو م...سلام سپینود عزیز<br /><br />اولین بار نیست که نوشته هات رو می خونم... ولی اولین باریه که برات می نویسم....<br />خیلی حس نزدیکی با نوشتت کردم، شاید برای این بود که نوشتم...<br />. <br />.<br />"میان تلخترین خاطرههای زندگی<br />حالا نفر اول تو هستی"<br />.<br />.<br />کوچه های علی چپ زیادی رو تجربه کردم...سمیراhttp://samira539.wordpress.com/noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-5008461.post-41463588260292165622009-08-03T13:23:13.602+04:302009-08-03T13:23:13.602+04:30سلام سپینود عزیز
اولین بار نیست که نوشته هات رو م...سلام سپینود عزیز<br /><br />اولین بار نیست که نوشته هات رو می خونم... ولی اولین باریه که برات می نویسم....<br />خیلی حس نزدیکی با نوشتت کردم، شاید برای این بود که نوشتم...<br />. <br />.<br />"میان تلخترین خاطرههای زندگی<br />حالا نفر اول تو هستی"<br />.<br />.<br />کوچه های علی چپ زیادی رو تجربه کردم...سمیراhttp://samira539.wordpress.com/noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-5008461.post-23886767701489510892009-08-03T13:23:08.718+04:302009-08-03T13:23:08.718+04:30سلام سپینود عزیز
اولین بار نیست که نوشته هات رو م...سلام سپینود عزیز<br /><br />اولین بار نیست که نوشته هات رو می خونم... ولی اولین باریه که برات می نویسم....<br />خیلی حس نزدیکی با نوشتت کردم، شاید برای این بود که نوشتم...<br />. <br />.<br />"میان تلخترین خاطرههای زندگی<br />حالا نفر اول تو هستی"<br />.<br />.<br />کوچه های علی چپ زیادی رو تجربه کردم...سمیراhttp://samira539.wordpress.com/noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-5008461.post-91861126314263655522009-08-03T01:27:37.120+04:302009-08-03T01:27:37.120+04:30خب آره... یه جورایی همون کوچه علی چپه اما مال همه...خب آره... یه جورایی همون کوچه علی چپه اما مال همهی ماست.خودمnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-5008461.post-30736447386330306762009-08-02T23:50:54.058+04:302009-08-02T23:50:54.058+04:30تلخ و تلخ و تلخ تر می فهمم این وضعیت رو و می بینم...تلخ و تلخ و تلخ تر می فهمم این وضعیت رو و می بینم و لمسش می کنمبا نام موقت تیره پوستhttp://www.mahgir.blogfa.comnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-5008461.post-52502380659774217462009-08-02T23:31:37.647+04:302009-08-02T23:31:37.647+04:30سپینود، حالا که شخصی نویسیهای همه مان تمام شده انگ...سپینود، حالا که شخصی نویسیهای همه مان تمام شده انگار، نوشته ات خیلی چسبید. هر چند، از آنهایی بود که هر کسی می توانست برش گرداند به فکر توی کله خودش، و یادداشت تو بود و فکر توی کله خودشناگهانhttp://all-of-a-sudden.blogfa.comnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-5008461.post-76262374699337446082009-08-02T18:38:56.433+04:302009-08-02T18:38:56.433+04:30این نظر توسط نویسنده حذف شده است.Nhttps://www.blogger.com/profile/16323145339534338985noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-5008461.post-85105742109014873112009-08-02T01:29:04.708+04:302009-08-02T01:29:04.708+04:30سلامسپینود عزیز
یک تصویر : کمر یک نفر شکسته شده و ...سلامسپینود عزیز<br />یک تصویر : کمر یک نفر شکسته شده و بعد در حال افتادن عصایی را بیرون آورده و از افتادن نجات پیدا می کند ولی سرگذشت عصا جالب است : از یک طرف موریانه به جان عصا افتاده و دارد آنرا می خورد از طرف دیگری بادهایی از شش جهت روی عصا می وزند و از طرف آخری اینکه چندین پا به عقب رفته و در حال شوت زدن زیر عصا هستند . این رمان جدیدی بود که مدتی است دنبال نویسنده اش می گردم و نتوانستم پیدایش کنم ولی گویا کتابش در تیراژ بالا به چاپ سپرده <br />موفق باشیمسعود کبگانیانnoreply@blogger.com