دلم میخواد اونجا برم که همه دنیا آب باشه... تا نرسه دستی به من
تقریبن همان وقتها بود که با صدای زیر و جیغ جیغی و فالش ابیات بالا را توی مهمانیها برای تشویق حضار میخواندم، و مامان از پدر خودش میگفت و کتابی که خیلی دوست داشت و توی یک سفر تجارتی از استانبول خریده بود و آن قدر خوانده بود و دل و دیناش برده بود که نزدیک عید مادربزرگام- همان مادر مادرم و همسر همین حاج ابراهیم آقا- که دست تنها بوده و هرچه صدا میزده« ابراهیم آقا»، او محو کتاباش بوده، فضّه خانم- همین مادر مادرم و مادربزرگام و همسر حاج ابراهیم آقا پرتوی- به سرش میزند و جلوی چشم شوهر کتاب محبوباش را ورق ورق کرده و سپس میسوزاند و... ابراهیم آقا فقط میگوید«پَه نیَه فیضه خانِم...؟» و لبخند ملیحی میزند.
قصهی دل کندنمو موجای دریا میدونن... موجای دریا میدونن
اینها را همان وقت که «دلم میخواست ماهی بشم» تصویر میساختم و یک دانه مژه که از پلکهایم پایین میافتاد توی هوا فوت میکردم و توی دلام آرزو میکردم که روزی مردی باشد که به من بگوید«خانم» و «برم به دریا برسم». حالا وقتاش شده. ممنون.
گزارهی فلسفی: زندگی بالا و پائینهای بیشمار دارد. و مهم این است که بدانی بالایش کجاست و پاییناش کجاست.
تقریبن همان وقتها بود که با صدای زیر و جیغ جیغی و فالش ابیات بالا را توی مهمانیها برای تشویق حضار میخواندم، و مامان از پدر خودش میگفت و کتابی که خیلی دوست داشت و توی یک سفر تجارتی از استانبول خریده بود و آن قدر خوانده بود و دل و دیناش برده بود که نزدیک عید مادربزرگام- همان مادر مادرم و همسر همین حاج ابراهیم آقا- که دست تنها بوده و هرچه صدا میزده« ابراهیم آقا»، او محو کتاباش بوده، فضّه خانم- همین مادر مادرم و مادربزرگام و همسر حاج ابراهیم آقا پرتوی- به سرش میزند و جلوی چشم شوهر کتاب محبوباش را ورق ورق کرده و سپس میسوزاند و... ابراهیم آقا فقط میگوید«پَه نیَه فیضه خانِم...؟» و لبخند ملیحی میزند.
قصهی دل کندنمو موجای دریا میدونن... موجای دریا میدونن
اینها را همان وقت که «دلم میخواست ماهی بشم» تصویر میساختم و یک دانه مژه که از پلکهایم پایین میافتاد توی هوا فوت میکردم و توی دلام آرزو میکردم که روزی مردی باشد که به من بگوید«خانم» و «برم به دریا برسم». حالا وقتاش شده. ممنون.
گزارهی فلسفی: زندگی بالا و پائینهای بیشمار دارد. و مهم این است که بدانی بالایش کجاست و پاییناش کجاست.
۲ نظر:
مي گم اين حاج ابراهيم آقا آخر با جنبه بوده ها من اگه بودم: سريعن زن طلاق،بچه گدا خونه...D:
چه نوستالژیکم کردی با این شعر و اون فضه خانم
ارسال یک نظر