.
.
[سانسور] یک نتیجهء ناخوشایند دیگر هم دارد: تکثیر «نویسندگان کوتوله». اگر نویسندهای مجبور شد به خاطر چاپ کتابش هم با ناشران چانه بزند و معامله کند و هم با بررس یعنی با کسانی بحث کند که اغلب از داستاننویسی اطلاع چندانی ندارند، یا برای کاغذ دوندگی کند، ریش بگذارد، ریش بتراشد. ریا کند در پسله یا آشکار امتیاز بدهد، خودش را تحقیر کند، جلوی این و آن خم بشود و ... در واقع به یک نویسندهء کوتوله تبدیل میشود با دستهای ناپاک. و با دست ناپاک و منش یک کوتولهء ذهنی که هر روز به رنگی درمیآید نمیتوان آثار بزرگ خلق کرد. من هشدار میدهم که روش کنونی مبادا به تربیت نویسندگان کوتوله بینجامد.
هوشنگ گلشیری/ ص 776 جلد دوم باغ در باغ/ نشر نیلوفر/چاپ دوم تابستان هشتاد
.
.
پ.ن یاد من باشد و بترسم از تویی که هنوز هستی...
۵ نظر:
همهي نويسندههاي امروز كوتوله شدند. چون خودشان پول ميدهند،خرج ميكنند. چون ديگر كاغذي يارانهاي نيست. چون ديگر رمقي براي نوشتن اثر بزرگ وجود ندارد. من تمام اين دردهاي هوشنگ را خوب به جان خريدهام. شاد باشي و اميد به روزي كه ما نويسندههاي كوتوله محو گرديم يا شايد كمي فقط كمي قد بكشيم!!!
سپینود بسیار عزیز متاسفم که این مدت نمیدانستم که در اینجا مینویسی.خوشحالم که هر چند با یک وقفه ی طولانی باز هم خواننده ی تو خواهم بود.
حرف غمت از دهان ما جست / یا آتشی از زبان ما جست
رو جانب دام یا قفس کرد / هر مرغ کز آشیان ما جست
یک یک ز نشان فراتر افتاد / هر تیر که از کمان ما جست
غیر از که شنید سر عشقت / حرفی مگر از دهان ما جست
هاتف چو شرارهای که ناگاه / ز آتش جهد از میان ما جست
درود بر شما که از گلشیری بزرگ یاد کردید. خواندم و دلم تنگ شد برایش . برای حضور مهربانش و چقدر جایش خالیست !
حتما. فقط چند روز قبل از اینکه بیای بگو داری می آی که اگه فیلما دست کس دیگه ای بود، بگیرم و بیارم.
ارسال یک نظر