بیماری بود. تب بود. هذیان بود. حملهی عصبی بود. کابوس بود. همهی اینها درست، یعنی همه از اینها دارند یک وقتی توی هر سال و هر زمستان دو سه مرتبهای به این روز میافتند اما ... باید بنویسماش که یادم نرود پریشب را که هیچاش به پری نبرده بود که توی آن تخت، توی آن ساعت نیمه شب، وقتی زن سوزن را با سوز بیرون کشید از ماتحتام، صداها، همهی صداهای این روزها همهی فریادها همهی نگاههای ملتمس کودکانه و همهی نوازشهای دستهای بزرگ که آمدند یک ضربه به قلبام خورد و من نفهمیدم از کجا که شاید این ضربهی آخر است. نفس که رفت تا کی بود آن خالی خالی سکوت عمیق مثل سینما که میگویند تصویر فریز شد. دنیا ایستاد. تخم چشم من توی چشمخانه میگردید تا بجهد بیرون توی تخم چشم تو که به من خیره شده بودی از پشت عینک فقط چشمهایات بود...آخ که هنوز برای نوشتناش زود است لعنت بر بی صبری من... چه قدر گذشت... انگار همین یک سال که آمدیم، نه دو سال... یک اردیبهشت آمده بود و رفته بود و هنوز سکوت و خالی روی آن تخت... یک چیزی به من میگفت از توی آن چشمها که صبر کن نفس بعدی را بکش ضربهی بعد را بکوب بکوب بکوب... و نفس بود که جهید بیرون و ضربهی بعدی و دنیا برای من راه افتاد و فقط تصویر آن چشمها است که نگه میدارد همه چیز را سنگ را بر سنگ دل را پیش دل و این واژههای بیمعنی را اینجا.
۵ نظر:
خوبه که این یک وجب جا را توی این فضای مجازی داریم وگرنه چه می دانیم از احوال هم.امید که خوب باشی و آن چشم ها برایت بمانند و تو برای آن چشم ها...
خوشحالم سلامت هستید . باشید همیشه .
یک احترام نظامی طلبت. در اولین فرصت!
salam, khoshhalam ke khoobi va khoshhalam ke oon cheshman hamrahet hastan. love nilofar
مينياتور
مینیاتوری گروهی از اتفاقات و نوشتههای روزآمد و مهم بر روی وب
وبلاگی گروهی برای به اشتراک گذاشتن لینکهای خواندنی در عرصهی فرهنگ و ادب و اندیشه. پایگاهی در راستاي گسترش و اشاعهي گفتمان فرهنگي و خانهای امن برای انعکاس اخبار و نوشتههایی با علایق و سلایق مختلف. وبلاگي كه از آن شماست
دامنه هاي مرتبط:
www[dot]miniature[dot]blogfa[dot]com
www[dot]miniature[dot]tk
www[dot]1020[dot]tk
ارسال یک نظر