.
تکنوکراسی یعنی حکومت فن و تکنولوژی و این هیچ بد نیست. یک بدیهایی دارد اما بحث ما در ایران همیشه چیز دیگری است. یعنی معنایی که همهی این واژهها دارند، در این سرزمین جور دیگری است. تکنوکراسی اخیر با هاشمی رفسنجانی و دوران سازندگی معنا پیدا کرد. قدرت، فن و مهارت و بعد ثروتهای آنچنانی که خب منحصر به تکنوکراتها بود و بعد فساد در پی قدرت و ثروت که اجتنابناپذیر است و اختلاف طبقاتی و ... من زیاد صاحبنظر نیستم اما چیزهایی بود که به چشم دیدم و تجربه کردم. حالا گیرم بد هم نباشد یعنی به خاطر آوازش کچلی را ببخشیم و بگوییم خب مهم پیشرفت مملکت است حالا بگذار یک عده بخورند و فاسد هم بشوند و مافیاها هم باشند و اینها. اما بدبختی اینجاست که تکنوکراسی قاتل عوامل انسانی خود است. تکنوکراسی مثل بولدوزری است که از روی هنر و تمدن و انسانیت و اینها عبور میکند. یعنی به آنها بیاعتنا است و اگر سد راهاش باشند از رویشان رد میشود. یک جور حکومت مطلقهی فن و تکنیک است. سینمای ما از آن وقت این طوری شد که الان میبینی. اگر میبینی و میشنوی که مثلن فلان منتقد ادبی با فلان ناشر دست به یکی کرده و فلان کتاب بالا میرود و پرفروش میشود، باز حاصل همان دوره است. یا فلان فیلم «بفروش» میشود یا پشتسر فلان کس فلانی است هم محصول آن وقتهاست. چی گذاشتهاند اسماش را؟.... ها رانتخواری. هنر و هنرمند و روح و روان ومعنویات واقعی، دین واقعی از بین رفت. همه چیز شد تظاهر. بعد از جنگ هم بود و لازم بود از آن همه معنویت فاصله گرفت! من فکر میکنم آن بسیجیای که تیپاش توی فیلمهای حاتمیکیا میدیدیم مثل عباس و حاج کاظم هم حاصل همان دوراناند. آن جانبازی که خودش را جلوی مجلس میسوزاند و حتا دهنمکیای که اخراجیها را میسازد.
این یعنی منفعت خوشان را مقدم بر هر چیز دانستند. این تفکر ممکن است در من و تو که آدمهای سادهای هستیم عادی باشد و ضرر چندانی ایجاد نکند اما در لایههای حکومت و مدیریت فاجعه است. در لایههای فنی و تکنیکی فاجعه است. در هنر که واویلا است!
برای همین میگویم ساسی مانکن تقصیری ندارد. به این پسر نازنین و با استعداد یاد ندادهاند که فرق هست میان یک دختر هجده ساله به عنوان داف و یک دخترک دوازده یا چهارده ساله (داف خردسال) و یا میان یک دوست دختر تا یک زن حامله(داف حامله) میان انحراف(pervert) و عصیان(rebel) و بخشی از اینها به دلیل همین نگاه تکنوکراتهای آن دوران بود. خب انگار دارم آرام آرام سرنخها را به هم میرسانم!
آنهایی که اطراف شیخ هستند از جملهی همان تکنوکراتها هستند. این جمعبندی من است. هنوز میگویم بهترین گزینه خاتمی است برای شرایط ما پس موسوی را انتخاب میکنم. حالا ادبیاتاش مال قدیم است یا در برابر اعدامهای آن سالها چه موضعی گرفته و اینها همه چیزهایی است که برای خودم توجیهشان میکنم و این جاست که فکر میکنم کچلی را به آواز ببخشم.
این یعنی منفعت خوشان را مقدم بر هر چیز دانستند. این تفکر ممکن است در من و تو که آدمهای سادهای هستیم عادی باشد و ضرر چندانی ایجاد نکند اما در لایههای حکومت و مدیریت فاجعه است. در لایههای فنی و تکنیکی فاجعه است. در هنر که واویلا است!
برای همین میگویم ساسی مانکن تقصیری ندارد. به این پسر نازنین و با استعداد یاد ندادهاند که فرق هست میان یک دختر هجده ساله به عنوان داف و یک دخترک دوازده یا چهارده ساله (داف خردسال) و یا میان یک دوست دختر تا یک زن حامله(داف حامله) میان انحراف(pervert) و عصیان(rebel) و بخشی از اینها به دلیل همین نگاه تکنوکراتهای آن دوران بود. خب انگار دارم آرام آرام سرنخها را به هم میرسانم!
آنهایی که اطراف شیخ هستند از جملهی همان تکنوکراتها هستند. این جمعبندی من است. هنوز میگویم بهترین گزینه خاتمی است برای شرایط ما پس موسوی را انتخاب میکنم. حالا ادبیاتاش مال قدیم است یا در برابر اعدامهای آن سالها چه موضعی گرفته و اینها همه چیزهایی است که برای خودم توجیهشان میکنم و این جاست که فکر میکنم کچلی را به آواز ببخشم.
.
.
باز هم ادامه دارد
باز هم ادامه دارد
۳ نظر:
بحث کم کم دارد روشن میشود. و من منتظر ادامه میمانم.
دوست من!
سلسلهبحثهایات را دنبال میکنم و در اکثر موارد موافقام! اما در خصوص اعدامهای دههی شصت خاصه شصت و هفت باید بگویم جناب میرحسین در جایگاهی نبوده که آمر قضیه باشد. هر رییسی معاونی دارد. و هر کدام از این جایگاهها وظایف و مسئولیتهای خاصی... حال جایگاه رهبر و رییسجمهور تا برسد به او که نخستوزیر بوده است. ضمن اینکه آمر قضیه رهبر وقت بوده و نه حتا رییسجمهور! چه رسد به میرحسین که نخستوزیر بوده است!!
شاد زی
میخواستم بگذارم حرفت را بزنی و بعد نظر بدهم. ولی دیدم این جملهها را نمیفهمم، و ممکن است نفهمیده نظری رویشان بدهم که با منظور تو فرق دارد.
"بدبختی اینجاست که تکنوکراسی قاتل عوامل انسانی خود است. تکنوکراسی مثل بولدوزری است که از روی هنر و تمدن و انسانیت و اینها عبور میکند. یعنی به آنها بیاعتنا است و اگر سد راهاش باشند از رویشان رد میشود." این چه تعریفی است از تکنوکراسی؟ مصداق جملات بالا کو؟ و اگر همهی اینها دوران هاشمی بوده، چرا مثلاً دانشجویان زمان هاشمی بیشتر میخواندند و زمان خاتمی بیشتر جنجال میکردند و کم میخواندند و اینقدر سطحیاند؟
ارسال یک نظر