چهار سال قبل بود. خیلی نوشته بودم. خیلی حرص خورده بودم. الان دسترسی به آن نوشتهها ندارم. نوشتههای خودم در باب نهمین انتخابی که کردیم توی سایت در محاقام است، آرشیو چهار سال قبل. فقط یادم است سرخوردهگی زیادم را از این که میدیدم چیزی که من فکر میکنم و بقیهی مردم فکر میکنند چقدر با هم فرق میکند. اتفاقی که توی این دنیا دارد برای ما میافتد با اتفاقی که آن بیرون دارد میافتد توی مزرعههای نیشکر، توی کارخانههای ذوب فلز، بالای نخلها و در کارگاههای بافت قالی و حتا توی ادارات و میان کارمندان شهرداری و آنها که بعد از کار میایستند تا از تعاونیهاشان مایحتاج خانوادههاشان را بگیرند و ... فرق زیادی دارد. مثل آن که میگوییم روشنفکران ما از مردم دورند. دانشجویانمان هم. فرهیختهگان و هنرمندان. برای همین من با آن طور حرف زدن میرحسین موافق بودم. گفتن از «سفره». این جا راه من شاید با تو کمی جدا شود. من از این ایسمها سر در نمیآورم اما فکر میکنم کشوری مثل ایران هنوز باید نگاهاش به تودهی مردم و «سفره» باشد. میدانی آن گپ بزرگ میان روشنفکر و مردم عادی یک متناظری دارد در سطح اقتصاد و توسعه گپ یا همان درهای که میان ماهوارهی امید و موشک سجیل و نیروگاه اتمی بوشهر و برج میلاد است با «سفره»ی مردم. میگویم مردم لطفن بیا بیرون از اینجا و آدمهای توش. سیدخندان به پایین تهران را نگاه کن من هم این طرف جادهی خودمان را میبینم نه دریاکنار و خزرشهر را.
این که میگویم تکنوکراسی چیزی است که توی یک دوره توی جامعه بودن دیدم. گفتی به چه دلیل تکنوکراسی عوامل انسانی خود را له میکند. اول از همه من گفتم که تکنوکراسی ایرانی را ببین. بله له میکند چون قدرت و ثروتاش فساد میآورد در ایران. چون فرهنگ مردم ما ضعیف است چون این نمودار دایرهای را اگر رسم کنی میبینی که خواه ناخواه سرمایهداری صحیح و تکنولوژی و علم و فن به شکل درستاش یک سرش خواهد رسید به فرهنگ به اخلاق مداری و به چیزهایی که شاید با ماشین حساب نشود اندازه گرفت. یک مثال بزنم:
کارخانهی تولید کفشی در ژاپن اعلام ورشکستهگی کرد. آشنایی با گروهی از همکاراناش که از طرف دولت به ماموریت فرستاده شده بود تعریف میکرد که گذرشان به آن کارخانه افتاد و دید که از میان مثلن ده خط تولید، هنوز سه خط تولید فعال است. و عدهای از کارگران مشغولاند. می پرسد که مگر کارخانه اعلام شکست نکرده. میگویند چرا. میپرسد چرا نمیروید دنبال کار دیگری میگویند چون ما کارگر این جا هستیم. میپرسد حقوق میگیرید. میگویند خیر. میگوید پس دیوانهاید. میگویند نه امیدواریم.
یک جاهایی هست، همه جا: از سیاست بگیر و بیا تا صنعت و تا ورزش و هنر که حرف آخر را شعور و فرهنگ و اخلاق میزند.
کارمند یک کشور غربی کار میکند و به سرنوشت سازمان یا سیستمی که به آن جا متعلق است علاقه دارد. این جا چی؟ پس تکنوکراسی در این جا یعنی منفعت شخصی. میدانی که ثروت و قدرت فساد میآورد. میدانی بهترین مثال برای تکنوکراسی ایرانی چیست؟ فریبرز عربنیا توی فیلم شوکران. اصلن راستاش را بخواهی یک بار با استاد جامعهشناسیمان بحث بود و او این فیلم را از نمونههای موفق نشانهشناسی تکنوکراتها دانست و با دلیل و منطق از خودرویی که شخصیت اول مرد از آن استفاده میکرد تا روابطاش تا مسلکاش بررسی کرد و تا لغزشاش که نتیجهی غیرمستقیم شیئهای حاکم بود و بعد جایی که اشتباه میکند و دروغ میگوید. با پول میخواهد دهان معترض را ببندد و با ماشین(هدیه) دهان هم سرش را و ... اینها شیوهی برخورد تکنوکرات ایرانی است. سکه دادن و رشوه و هدایای مختلف و ماشینهای ایران خودرو و یقه سفیدها و... اینها همه المانهای دورهای است که آدمهای آن دوره حالا اطراف شیخاند. اینها قدرت مطلقهی سرمایهداریاند. یادت باشد قدرت مطلقه هر طور که باشد بد است. حتا قدرت مطلقهی کتاب و دانش و معنویات.
این که میگویم تکنوکراسی چیزی است که توی یک دوره توی جامعه بودن دیدم. گفتی به چه دلیل تکنوکراسی عوامل انسانی خود را له میکند. اول از همه من گفتم که تکنوکراسی ایرانی را ببین. بله له میکند چون قدرت و ثروتاش فساد میآورد در ایران. چون فرهنگ مردم ما ضعیف است چون این نمودار دایرهای را اگر رسم کنی میبینی که خواه ناخواه سرمایهداری صحیح و تکنولوژی و علم و فن به شکل درستاش یک سرش خواهد رسید به فرهنگ به اخلاق مداری و به چیزهایی که شاید با ماشین حساب نشود اندازه گرفت. یک مثال بزنم:
کارخانهی تولید کفشی در ژاپن اعلام ورشکستهگی کرد. آشنایی با گروهی از همکاراناش که از طرف دولت به ماموریت فرستاده شده بود تعریف میکرد که گذرشان به آن کارخانه افتاد و دید که از میان مثلن ده خط تولید، هنوز سه خط تولید فعال است. و عدهای از کارگران مشغولاند. می پرسد که مگر کارخانه اعلام شکست نکرده. میگویند چرا. میپرسد چرا نمیروید دنبال کار دیگری میگویند چون ما کارگر این جا هستیم. میپرسد حقوق میگیرید. میگویند خیر. میگوید پس دیوانهاید. میگویند نه امیدواریم.
یک جاهایی هست، همه جا: از سیاست بگیر و بیا تا صنعت و تا ورزش و هنر که حرف آخر را شعور و فرهنگ و اخلاق میزند.
کارمند یک کشور غربی کار میکند و به سرنوشت سازمان یا سیستمی که به آن جا متعلق است علاقه دارد. این جا چی؟ پس تکنوکراسی در این جا یعنی منفعت شخصی. میدانی که ثروت و قدرت فساد میآورد. میدانی بهترین مثال برای تکنوکراسی ایرانی چیست؟ فریبرز عربنیا توی فیلم شوکران. اصلن راستاش را بخواهی یک بار با استاد جامعهشناسیمان بحث بود و او این فیلم را از نمونههای موفق نشانهشناسی تکنوکراتها دانست و با دلیل و منطق از خودرویی که شخصیت اول مرد از آن استفاده میکرد تا روابطاش تا مسلکاش بررسی کرد و تا لغزشاش که نتیجهی غیرمستقیم شیئهای حاکم بود و بعد جایی که اشتباه میکند و دروغ میگوید. با پول میخواهد دهان معترض را ببندد و با ماشین(هدیه) دهان هم سرش را و ... اینها شیوهی برخورد تکنوکرات ایرانی است. سکه دادن و رشوه و هدایای مختلف و ماشینهای ایران خودرو و یقه سفیدها و... اینها همه المانهای دورهای است که آدمهای آن دوره حالا اطراف شیخاند. اینها قدرت مطلقهی سرمایهداریاند. یادت باشد قدرت مطلقه هر طور که باشد بد است. حتا قدرت مطلقهی کتاب و دانش و معنویات.
.
.
ادامه دارد باز
۴ نظر:
توصیه میکنم این نوشته را بخوانی:
http://cafeconomics.wordpress.com/2009/04/14/%da%86%d9%86%d8%af-%d9%85%d9%82%d8%a7%db%8c%d8%b3%d9%87-%d8%af%d9%88%d8%b1-%d9%88-%d9%86%d8%b2%d8%af%db%8c%da%a9/
خواندم. من دانش اقتصادی ندارم اما نظرم این است. اقتصاد دولتی را میگویم جلوگیری از رانت خواری و ...
کامنت دانیات به شکل عجیبی ارور میدهد.
خانم جان، من از این لینکهای شر روزانه که خیلیهاشان معرفی کتاب است بسیار خوشنود و ممنون ام.
من هم دانش اقتصادی چندانی ندارم. این نوشته را که خواندم و روش فکر کردم به نظرم درست آمد. و از تو انتظار داشتم -که بر خلاف آدمهای نسل ما- وقتی آن را خواندی، نگویی من نمیدانم و دوباره حرف خودت را بزنی. دست کم کمی فکر کنی ببینی درست است یا نه.
ارسال یک نظر