چهارشنبه، خرداد ۲۰، ۱۳۸۸

تا شنبه و تبریک پیروزی

خسته، گیج و متحیرم. به خودم می‌گویم طاقت بیاور دو سه روز بیش‌تر نمانده. این چند روز فقط بیننده بودم. بیننده‌ی لحظات ناب، تلخ، شیرین، مهیج، خنده‌دار، غم‌ناک .... حالا فکری‌ام که همه را ثبت کرده‌ام یا نه. باید بنویسم. می‌دانم. اما حالا، همین الان دیگر می‌دانم که هر کس خواننده‌ی این جا باشد می‌فهمد و تقریبن مثل خودم فکر می‌کند و رای می‌دهد. باید بروم بیرون. فرصتی نیست. باید باقی‌مانده‌های کوچه و بازار را جمع کرد. می‌دانم و با اطمینان بگویم که می‌دانم نتیجه چه خواهد شد اما لازم است این نتیجه قوی‌تر، پر رنگ‌تر و تکان‌دهنده باشد. این روزها خیلی گیج بودم و خسته و خراب. فکر می‌کنم باید از کسانی که باهاشان گاه تندی کردم یا نفهمیدم‌شان یا مزاحم و بار اضافی شدم عذرخواهی کنم. مردم هر کشور ناخواسته شبیه به حاکمان‌شان می‌شوند*. این چهار سال تندی و خشونت کلام و قانون‌گریزی و دروغ را دیدیم. حالا وقت متانت است و سکوت و وقار و شرافت و صداقت و عمل به قانون. این روزها هیچ وقت فکر نمی‌کردم که مردم‌ کشورم تا این حد دوست‌داشتنی و دل‌نشین باشند.
.
.
.
.
* بزرگی گفته که مردم هر قوم شبیه حاکمان‌شان هستن . الان محل ارجاع ندارم.

۱ نظر:

میلاد گفت...

به مجرد بزرگترین تقلب انتخاباتی در سراسر جهان: هیچ چیز