.
.
غروب دلگیر یک روز دوشنبه بود. فقط دلگیر نبود که بود، باد میآمد. مهر نشده بود. مهر نبود. هنوز هم نیست. فقط دلگیر است. سرد است. باز بوی باران توی هواست. چند ساعت دیگر . یک ساعت و نیم دیگر شاید وقتاش باشد. وقتی که چیزی تمام شود. یا شاید هم آغاز شود.
باید شمردن را از سر بگیرم ده نه هشت هفت
نه صبر میکنم. باید یک سیگار آتش کنم. چند صفحه هم کتاب بخوانم. به قاب عکسهای کنارم نگاه میکنم. همانطور که بودند. به کپی اوما و آدمهای کشیده و نازکش. آدم کشیده و نازک. به هلال ماه فکر میکنم. دست میکشم روی هلال ماه. راست کمی پایینتر. اینطرف.
باید شمردن را از سر بگیرم شش پنج چهار
چرا از شش شمردم؟ چرا فریب میدهم. دارم جرزنی میکنم. لجوج، برای بازی قانون میگذارم. نه هر بار بعد از هر سیگار دوباره و از ده شروع میکنم. ده میلیون. بیست و پنج میلیون. دویست و دههزار. پنج میلیون. هفتصد هزار. سیصد و پانزده هزار. شصتهزار! این را همه میدانند. هلال ماه را تنها من دیدم و بس.
سه دو یک
حالا شب است. شب یک دوشنبه. شب یک شب دوشنبه. شب یک شب دو. از میان ورقهای کاهی سُر میخورم تا روی جلد شمیز دیگری و عطفی به عطف دیگر بندبازی میکنم، نُک پا روی نقطهها. اسم آدمها نیتا هاوارد مندو بیبی کافکا کدی ثریا...آخ ثریا. فرو میروم بیشتر فرو میروم توی تاروپود کاغذ توی لفاف نازک سفید. دورم میپیچم. مثل کفن. شهادتین من چه بود؟
باید شمردن را از سر بگیرم ده نه هشت هفت
نه صبر میکنم. باید یک سیگار آتش کنم. چند صفحه هم کتاب بخوانم. به قاب عکسهای کنارم نگاه میکنم. همانطور که بودند. به کپی اوما و آدمهای کشیده و نازکش. آدم کشیده و نازک. به هلال ماه فکر میکنم. دست میکشم روی هلال ماه. راست کمی پایینتر. اینطرف.
باید شمردن را از سر بگیرم شش پنج چهار
چرا از شش شمردم؟ چرا فریب میدهم. دارم جرزنی میکنم. لجوج، برای بازی قانون میگذارم. نه هر بار بعد از هر سیگار دوباره و از ده شروع میکنم. ده میلیون. بیست و پنج میلیون. دویست و دههزار. پنج میلیون. هفتصد هزار. سیصد و پانزده هزار. شصتهزار! این را همه میدانند. هلال ماه را تنها من دیدم و بس.
سه دو یک
حالا شب است. شب یک دوشنبه. شب یک شب دوشنبه. شب یک شب دو. از میان ورقهای کاهی سُر میخورم تا روی جلد شمیز دیگری و عطفی به عطف دیگر بندبازی میکنم، نُک پا روی نقطهها. اسم آدمها نیتا هاوارد مندو بیبی کافکا کدی ثریا...آخ ثریا. فرو میروم بیشتر فرو میروم توی تاروپود کاغذ توی لفاف نازک سفید. دورم میپیچم. مثل کفن. شهادتین من چه بود؟
? Will you miss me, one silly while
.
.
۱ نظر:
i always miss u.............love niloparak
ارسال یک نظر