یکشنبه، دی ۲۷، ۱۳۸۸

دقت کردید؟ همان غروب سه‌شنبه بود که آمدید.





یک بسته سیگار مارلبرو لایت خالی که افتاده روی میز، گوگل کروم و آلبوم جدید یوتو و «بوی باروون» ِ ستار که دارد می‌خواند ... یک جوری‌ است. همه چیز همان است که بود. یک بازی اضافه شده و چند اصطلاح و چند خاطره که وقتی می شنوی‌شان انگار خودت هم بودی. مگر چند نفر توی دنیا هستند که مست نباشی، با ته بغضی بتوانی اعتراف کنی به درونی‌ترین حس‌ات و خیال‌ات تخت باشد که همه‌شان خوب می‌فهمند. مگر چند نفر هستند که وقتی داستان براشان خواندی از پشت سرت سکوت معناداری را حس کنی. روبرگردانی و اشک را توی معصوم‌ترین چشم‌های دنیا ببینی. مگر چند زن توی دنیا هست که وقتی موهای‌اش را فر ریز می‌کند و رژ می زند تو -که زنی– دل‌ات بخواهد ساعت‌ها نگاه‌اش کنی و از زیبایی‌اش لذت ببری. مگر چند دختر بیست و چند ساله‌ی معصوم و ساده می‌توانند آن قدر بی‌ادعا دوست صبا باشند و این قدر از واژه‌ی «ایده‌ئولوژی» متنفر باشد.
حالا امروز فردای دی‌روز است و آن‌ها دی روز رفتند. دوستان من دیروز رفتند و من هنوز دل‌ام نمی‌خواهد قوطی خالی مارلبرو را از روی میز بردارم. حالا من واژه‌ی هوش مصنوعی را گوگل می‌کنم تا برای بار بعد در بحث‌های نیمه شبانه و حتا بامدادانه‌مان فعال‌تر باشم. حالا دل‌م می‌خواهد داستان‌های نیمه‌کاره را سر و سامان بدهم چون می‌خوانندم. حال من خوب است*. کاش حال آن‌ها هم خوب باشد، یا دست‌کم بهتر.


*این هم نتیجه‌ی حال خوب (+)

۶ نظر:

ماه گیرپیر گفت...

بله وقتی می دانی خوانده می شوی خون چار نعل تر

ناشناس گفت...

خوشا به حالت...

شميده گفت...

چه فكر خوبي

ع.آرام گفت...

من هم داستان‌های ناتمامم را نمی‌توانم تمام کنم. چاپ که پیش‌کش. صبا خوب‌است؟(باسلام البته از سوی من) به او بگوئید من بستنی را فقط بخاطر این دوست دارم که درش باز می‌شود و دل آدم را مثل صفحه‌ی وب آب نمی‌کند. کاش گره همه چیز به همین راحتی باز می‌شد! یادم رفته که او هم دیگر بزرگ شده، مثل سه سال پیش نیست که شوخی می‌کردیم! وبلاگش را دارد؟

مهران نجفی گفت...

داستان ها را تمام میکنم. اما روز بعد به نظرم، اصلا چیزی نبود که انتظارش را داشتم. ورق ها پاره میشوند. دوباره همه چیز از نو. اما حسش نیست. من، بی حس ترینم شاید برای نوشتن نیمه کاره ها.

نوشته های زیبایی داری. لینکت را بی اجازه در وبلاگم گذاشتم.
به من هم سر بزن. اگر مایل به تبادل لینک بودی بگو.
موفق باشی. به امید پایان نیمه کاره ها و نوشته های تازه.
م.ن

امیر مهاجر سلطانی گفت...

سلام. شما همیشه خوانده می‌شوید. می‌دانید چرا؟ چون صادقانه می‌نویسید و چون فلمتان صادق است، صمیمی نیز می‌شود و به دل می‌نشیند. موفق باشید و امیدوارم همیشه حالتان خوب باشد