عاشقانهترینهاتان را بنویسید، روزانهترینها، طنازانهترینها، سینماییترینها، سیاسیترینها و هرچه «ترین» دارید. بگذارید سال 88 اوج همه چیز باشد. اوج هر چیزی که بعدها تاریخ بتواند به آنها اشاره کند. گوش نکنید به کسی که تعجب میکند چگونه میتوانید در این شرایط از پرتافتادهترینها بنویسید. داستان بنویسید، شعر بگویید، عکس بگیرید، فیلم بسازید، حرف بزنید با هم بخوابید. تجربهی همهی اینها در این سال یک جور دیگری است که شاید دیگر هیچ سالی این طور نباشد.
ببینید ایوان کلیما در روح پراگ چه میگوید:« نویسندهای که میداند چگونه شخصیترین تجربههای خود را عمیق و صادقانه بیان کند، با محیط اجتماعی و قلمرو غیرشخصی نیز بیگانه نیست».
این را تعمیم دهید. این یگانهترین فرصتی است که داریم. یا نابود میشویم، یا میمانیم. ضرر نمیکنیم.
این را تعمیم دهید. این یگانهترین فرصتی است که داریم. یا نابود میشویم، یا میمانیم. ضرر نمیکنیم.
۱۵ نظر:
سلام سپينود بزرگوار
ممنون كه به روهان سر زديد
و ممنون تر از نظري كه نوشتيد
باز هم آرزوهاي كوچ مرا بزرگ نگاه كنيد
با احترام
دوست دارم این فکر رو و سعی می کنم که منم چنین کنم...
سپینود جان با اجازه نقل قول می کنم.
یا نابود میشویم، یا میمانیم. ضرر نمیکنیم.
چرا خانم ضرر می کنیم. دست از این حماسه گرایی قلابی بردارید. حماسه و فاجعه همیشه در مشایعت یکدیگر بوده اند. «یا نابود می شویم٬ یا می مانیم!». چه حرف ترسناکی! نه! این حرف اگر از یک جوان شانزده ساله ی متأثر از هارت و پورتیسم شاملویی می بود می شد آن را فهمید.از شما نه.
اگر ضرورت های اجتماعی امروز و واقعیتی را که در آن زندگی می کنیم بفهمیم٬ می توانیم همه مان بمانیم و با یاری هم آن را کمی به سمت آینده ی بهتر هدایت کنیم.
مانی عزیز باز تند رفتی دوست من. کانسپت ادبی جریان را بگیرید! روح پراگ ایوان کلیما را خواندید؟
میبینید چیزی که میگویید همان است که من میگویم. من میگویم بنویسید و زنده باشید. بخوانید و زنده بمانید ضرورتها را بفهمیم. وقت سرخوردگی نیست. اینجا خیلی از جوانها منفعل شدهاند. دیگر عاشق هم نمیشوند. یادشان رفته که هم می شود عاشق بود هم مبارزه کرد-نه با تفنگ که با دوربین و قلم و دورهمجمع شدن و حرف زدن و امید دادن.
امید است که شکستشان میدهد
فلسفه whatever works ای وودی آلن هم همین را میگوید! D:
میخواستم همین را برای بست قبلی اتان بنویسم اینطور: بنویس از زندگی و هر آنچه که ترا به زندگی وا میدارد. از لذت اینکه هستی بنویس این هم تعهدی است. هلندی ها یک ضرب المثل دارند:
نه را همیشه داری آره رو بدست میآری .
اقای مانی از کی تا حالا زندگی کردن شده حماسه گرایی قلابی؟!
این داره میگه اتفاقا هارت و پورت نکنین بابا. هی شعارای الکی و دار و دسته و حزب و نقشه و مانیفست و راهکار ندین واسه مردم. داره می گه زندگی کنین و از دل همین زندگی کردن اعتراض کنین. خو راس میگه دیگه. اصن به شاملو چه ربط داره که باز پاشو کشیدی وسط ماجراها! پرتی بابا
تو خودت نصف بیشتر خصوصیت های گودر رو به تنهایی داری :D
می خوام برم پیش کوروش اسدی. یه جایی تو یکی از کتابفروشیای کریم خان، هان؟
سپینود عزیز! خیلی دوست دارم کتابتو بخونم...
بله بله لطف دارید. انگار برای چاپ دوم باز مهمان بلندمدت ارشاد شده! خودم نسخهی اضافی ندارم. اینجا توی بابلسر هم تمام شده. وگرنه برایتان میفرستادم.
سپینود عزیز نمی دونم چرا کتابت اینطوری؟نمی دونم چرا هروقت حالم خیلی خراب واسه اینکه به چیزی فک نکنم کتابتو ورمی دارم میخونم...شاید تا حالا سه بار خونده باشمش...با خوندن کتابت می رم تو یه خماری عجیب...البته چن روز پیش داشتم پیش خودم فک می کردم باس یه پیپر بنویسم در مورد ارتباط کتابت با سیگار...به نظر خودت این رابطه من با کتابت به کتاب برمی گرده یا به خودم یا به ایوان کلیما؟
سلام
نمی خواستم تندروی کنم. چیزی که به فکرم رسید نوشتم. موقعیت هایی که انتخاب بین «مرگ و زندگی»ست٬ موقعیت های ترسناکی هستند. بخصوص این روزها که تنور احساسات داغ است.
انتخاب/تصمیم امروزی انتخاب/تصمیم بین «زندگی بد و زندگی کمی بهتر» است. یعنی کاری که هرروزه همه ما آدم های امروزی می کنیم. آدم هایی که شباهتی به قهرمان نداریم.
شاید که اینطوری این سال بد تمام شود!
ارسال یک نظر