جمعه، مهر ۲۶، ۱۳۸۷

بالا، بالا، بالاتر...


این روزها که گفتن از روزهای قدیم، با تنها اشاره و بعد خواندن حدیث مفصل از آن مجمل، باب شده؛ من هم یاد کارتون سوپرمن افتادم. بله البته خیلی کهنه‌تر است از نل و پدربزرگ‌اش یا واتو واتو که مورد اشاره‌ی آقای نامجو هم بود. این آقای سوپرمن وقتی می‌خواست اوج بگیرد می‌گفت:«بالا، بالا، بالاتر...» و این افتاده بود تک زبان ما بچه‌ها وقت بازی. گرگم به هوا یا استپ هوایی یا حتا بازی‌های بی‌ربط آن وقت‌ها هم زیاد بازی‌ها به جنسیت ربطی نداشت.
از دیشب هی به خودم می‌گویم بالا، بالا و بالاتر و حتا شاید از آن‌ هم بالاتر. این هم از سر اجبار است. بکشی و بکشی و باز هم بیش‌تر و خم به ابرو نیاوری. بشنوی و بشنوی و بشنوی و باز هم. حالا می‌توانم راز تحمل بالای مردم کشورم را درک کنم. بلا و سختی وقتی از یکی و دوتا و سه‌تا گذشت و تنهایی و بدون چاره ماندن‌ات هم؛ آن وقت می‌بینی که هیچ راهی نیست جز تحمل غیر از آن نابودی است و این‌جا راه سومی نیست. و تو فقط می‌توانی به خودت دلداری بدهی که«من باید به خودم تکیه کنم و طاقت را بیش‌تر کنم». کاری که خیلی‌ها انجام می‌دهند. درد، درد است. درد یکی این است که... مهم نیست. حالا دیگر ادبیات برای من شده زندگی‌ام. منظورم دقیقن این است که توی هر بدبختی‌ای که نصیب می‌شود، حل کردن‌اش و یا عبور از آن شده مثل نوشتن زیباترین داستان کوتاه عمرم. مثل خواندن دل‌انگیزترین رمان زندگی‌ام. حتا باارزش‌تر. فکر می‌کنم راه من همین است. راهی که اگر با خواندن یا نوشتن تجربه نکردم با زندگی، خود زندگی و نه رونوشت آن، دارم لمس می‌کنم. در این راه حتا نباید چشم بچرخانم. فقط باید در گوش خودم و هم‌راهان زمزمه کنم:« بالا، بالا، بالاتر...» تا برسیم به اوج.

۳ نظر:

ناشناس گفت...

ظاهراً هدف از خواندن یا نوشتن ادبیات و یا زندگی‌کردن هم همین است. از هر کدام راحت‌تر و لذت بخش‌تر و بی‌دردسرتر و کم‌عذاب‌تر ممکن باشد همان بهتر و به صرفه تر است: بالاتر. /برای لطفت در یادداشت قبلی ممنونم سپینود عزیز. کاش این‌طور بود که نوشته‌ای... اما مگر "راه" همین نیست که هر روز زنی با زنبیلی از ان می‌گذرد؟ البته آن خیابان بود ولی به هر حال شبیه همین راهی است که ما هر روز می‌رویم. پس چه باک؟ هر کسی در راهش درست می‌رود و جای حسرتی نیست. آن‌هم در این بلبشوی بیراهه. / قربانت

ناشناس گفت...

بالا بالا بالاتر هرچه بالاتر بهتر.......

ناشناس گفت...

تا برسیم به اوج.

می رسیم؟