یکشنبه، بهمن ۰۶، ۱۳۸۷

آیه‌های شهر مرده 7

.

فهمیده‌ام‌ها... فهمیده‌ام که باید عوض شوم. یعنی این سپینودی که این طوری این‌جا هست باید بپرد یک طبقه بالاتر. ربطی به هیچی هم ندارد. اصلن شاید این پریدن به نظر خیلی‌ها عقب‌گرد باشد. مثلن دوست دارم بی‌نام یک وبلاگ برای حرف‌هایی که می‌خواهم بزنم درست کنم(چیز تازه‌ای نیست می‌دانم!) بعد با این بچه‌های جوان بپلکم. حال و هواشان را دوست دارم. خوب می‌فهمم‌شان اما یک جاهایی از تعجب شاخم را درمی‌آورند. آن‌جاها را می‌خواهم بشناسم. همین.

در همین راستا، کمی می‌خواهم از این علامت استفاده کنم(>) جهت تلخیص و ایجاز. که حالا موارد کاربردش خواهد آمد. فعلن موردی نیست. شاید هم هیچ وقت پیدا نباشد!

و در همین راستا، نشستم و این سریال لاست را دیدم(جلوی خودت را بگیر سپینود. آرام باش و منطقی حرف بزن) خوشم نیامد. دلیل هم دارم. اما برایم جالب است که به همان میزان هم وقت صرف فرندز کردم و در نقطه‌ی مقابل لذتی بردم، وصف ناشدنی. خب ایراد کجاست؟ لاست یک بازی کامپیوتری صرف بود و تو انگار داری مدام جوی استیکت را تکان می‌دهی و یکی از بازیکنان‌ات(جک و کیت یا لاک و چارلی، یا سعید و سایر یا ...) را می‌فرستی توی دل جنگل و تهدیدات هم "دیگران" هستند و دود سیاه و گراز و حالا ممکن است چیزهایی هم سبز شوند که تا حالا نبودند. راه چاره‌اش هم شلیک است یا فرار کردن یا اسیر شدن و یا مردن. داستان‌ها هم که ته می‌کشند یک چیزهایی از یک جاهایی‌شان درمی آورند که مرغ پخته توی دیگ غش می‌کند از خنده. فلش‌بک‌ها هم مال ماست که یک کمی رمانتیک بازی توش باشد و دل پیر و جوان شاد بشود و یک داستانی برای بسته شدن توی هر قسمت هم باشد. خب دست‌شان درد نکند. زحمت کشیدند زیاد. نگه داشتن پوست و موی خانم کیت توی آن جزیره به مدت دو ماه کار سختی است.

و در همین راستاهای بی شمار>برچسب خواهند شد بر نوشته‌های این جوری که نوید تغییرات بی‌نتیجه دارند!

خب این‌‌طور می‌شود که من سپینود باقی می‌مانم.

.



۲ نظر:

ناشناس گفت...

درباره ی لاست عجله نکن. 2-3 فصل ببین. بعد قضاوت کن. عالیه سپینود...

ناشناس گفت...

می‌خواستم یه پست درباره‌ی لاست بنویسم. فردا دینامیک دارم. بعدش اگه حالی برام مونده بود، می‌نویسم.