.
یکشنبه ساعت شش و پنجاه دقیقهی عصر:
.
مستند روز خون را که کاوه مظاهری برای شبکهی چهارم تلویزیون ساخته بود دیدم. با شرایطی که تلویزیون دارد، کار خوبی بود. منظور از شرایط هم این است که خیلی باید صاف و مستقیم روی خط حرکت کرد و دائم دستمالی در دست داشت برای ... پاک کردن آلودهگیهای احتمالی! کاوه تا حد امکان این کار را نکرده بود و فکر میکنم سبک خاص خودش را هم حفظ کرده بود. حالا دیگر میشود گفت که کاوه مظاهری دارد صاحب خردهریزهای شخصیای در فیلمهای کوتاه و مستندش میشود. سفرهی ساده روی زمین و خانواده و حرفهایشان و کلن تصویری که کاوه از یک خانوادهی متوسط ایرانی میدهد که رویهی شادی هم دارد یک جاهایی در ناخودآگاه کاوه بیرون میزند.(وارد بحثهای شخصی نمیشوم. کاوه خودش میفهمد و نباید مقابل این کارکرد غریزی ذهناش بایستد). کار صدا در ابتدای همایش که سرود ملی را با یک تم دیگر اورلپ کرده یا این که به جای نریشنهای تخت و یکنواخت گذاشته بازیگراناش(واقعن ازشان بازی گرفته بود. مخصوصن مرد تالاسمیک.) حرف بزنند و او خودش تصاویری نشان دهد که کارکرد استناد و شاهد را به عنوان فکت در سینمای مستند داشته باشد. کیسههای خون در سبدهایی مثل سبدهای خرید سوپرها و دستگاه بارکدخوان و مردی که پشت دستگاه نشسته بود، برای من تداعی فروشگاه زنجیرهای خون میکرد که چیدمان عالی تصاویر باعثاش بود. دیالوگهای مرد تالاسمیک دربارهی پوشیدن کت و شلوار عالی بود. عالی و برای ما که نمیدانستیم قرار است کجا برود، وقتی توی همایش میبینیماش و بعد آخر فیلم توی ماشین دوباره از کت و شلوار میگوید، ارجاعات بینظیری دارد از تضاد این تکلف و بیماری. شیطنتهای کاوه که خب قبلتر در مستند واکسینما دیده بودم موقعی که مرد تالاسمیک احمدی نژاد را بغل میکند و میبوسد و بعد دیالوگی که زناش میگوید بیا بریم با احمدینژاد عکس بیاندازیم هم جالب است.
کار خوب دیگر که کاوه در واکسینما هم کرده بود، ندادن افسار خودش به دست آدم مشهور فیلم است. آنجا خود علی واکسی بود و این جا – باز هم با توجه به شرایط تلویزیون- سلطان اهداء خون، آقای دکتر شیخالاسلامی که بابت این خون دادنهای زیادش معروف شده و میتوانست با پرحرفیها و نشاندادنهای بیش از اندازه مسیر فیلم را منحرف کند.
فیلم اما معلوم است که خیلی با سرعت جمع شده است. صحبت از بهمن هشتاد و هفت است یعنی همین روزها. کار به سرعت هم ایرادهایی دارد. فارغ از سفارشی بودن یا نبودن یک کار، برای کارگردانی که میخواهد دنیای شخصی خودش و نگاه شخصی خودش را داشته باشد لزوم بیشتری به دقت و فکر در کار حس میشود. ضمن این که خلاقیت و ایدههای نو و بکر است که همیشه توی زمانهای فشرده و تحویلهای فوری به کار میآید. تکهی صد ثانیهای کیارستمی در مجموعهی بزرگداشت صد سالهگی سینمای دنیا را به خاطر بیاوریم، همان نیمرو و دیالوگهای خارج از قاباش.
.
.
پانوشت شخصی: برای من که هیچوقت نتوانستم یا نشد بسازم، وقتی همشهری فیلم میسازد انگار آرزوهای سرکوب شدهام دارند زنده میشوند. خوشاش نمیآید اگر بگویم تمامِ وقتِ دیدن فیلماش یک گره لعنتی از خوشی توی گلویم بود. پس نشنیده بگیرید.
.
۲ نظر:
دیروز؟ آره. همین که دور هم جمع شدیم خوب بود. ولی حرف زیاده سپینود. شاید هم من کم حوصله شدم... ولش کن.
سلام.
خيلي دوست دارم اين فيلم را ببينم چطور مي شه ديدش؟
ارسال یک نظر