.
.
از وقتی فهمیدم که نمیشود بسازم، تصاویر ذهنیام را و بناهای یک اشکوبهی وسیع دلام را اینطور اخت شدم، این طور آموخته شدم. حالا هم نمیدانم بهتر بود اگر که پشت همان موویلا با برادههای نگاتیو و چسب خیالام را میپروراندم یا پشت میزی بزرگ تی-گونیا را بالا و پایین می بردم و راپید به دست، سرپناهِ امنی برای خودم و آدمها میساختم یا حالا که خیالاتم را همان طور خیالوار میسازم با کلمه. توی هر باری که خودم پاپس کشیدم و فهمیدم که مرد میدان نیستم یا نمیشود و یا ... دلام گر نگرفته بود تا حالا که دارد چهار سال میشود این دست و پا بستهگی. خسته شدهام. آنقدر خسته که وقتی مینویسم "خسته شدهام" چشمهام میسوزد و بینیام تیر میکشد. من هم میخواستم مثل شماها بنشینم دور، خیلی دور و تماشاچی این های و هوی باشم و برای داستانهایم مادهی خام بردارم. من هم، مثل همهی شما، این شبها تب و تابهای اردی-وار ِ بهشت را دارم. من هم جفتی چشم مهربان دارم و دستهای بزرگ پوشانندهی هر غم و دخترکی مثل برگ گل و خیلی چیزهای دیگر که شاید بینیازم کند به این عصبیتها و هیجانها. من اما چه کنم که انسانام و بیشتر و بیشتر میخواهم لابد... میگویم لابد چون شک دارم حق آزاد زیستن را دارم یا نه... حق گفتن داستانهایم را دارم یا نه... حق ساختن خیالاتم را دارم یا نه و اگر دارم آیا میتوانم بنمایانمشان یا نه... حق این که چند پنج سال دیگر بنشینم و خودم را جلد کنم با چند جلد از آن خیالاتم و بگویم اینها همهی «زندگی نکرده»ام است. زندگی نکرده میدانی که چیست... آرزو چی؟
.
.
.
* رمادی/آرش جواهری/نشر چشمه-83/ ص45
۴ نظر:
در ادامه حرفهایمان بد نیست این لینک را بخوانی، کامتهایش را هم بخوان.
http://cafeconomics.wordpress.com/2009/05/13/criticism-mousavi-monetary-fiscal-policies/
و این:
http://www.pouyan.ws/archives/001727.php
بحث خوبی بود. دست کم این نتیجه را داشت که افکارم منسجم شود. البته آن پست جدید به خاطر حال و روزم بود و بی نظر بودنش این بود که دوست نداشتم بحثهای انتخاباتی پای آن پست کاملا شخصی بنشیند. وگرنه؛ من هنوز حاضرم ادامه دهم. فکر میکنم خودم حرف جدیدی ندارم و از این به بعد باز میخواهم از شهودی حرف نزدن بگویم و بت نساختن. من هنوز به برخورد هواداران موسوی با انتخابات، با همان نوشته ای که گفتی بخوانم، انتقاد جدی دارم.
شاید بد نباشد برای پایان بحث یادداشت مهدی جامی را بخوانیم که منصفانه نوشته:
http://sibestaan.malakut.org/archives/2009/05/post_711.shtml
راستی کدام جمعه، فردا؟
ببخشید که من راجع به پست آخرت چیزی نمی نویسم اما با توجه به هیجان حاصله از دیدن عکس های پست قبلت میگم میر حسین رو عشق است آبجی !!
ببخشید که من راجع به پست آخرت چیزی نمی نویسم اما با توجه به هیجان حاصله از دیدن عکس های پست قبلت میگم میر حسین رو عشق است آبجی !!
ارسال یک نظر