سه‌شنبه، مهر ۱۴، ۱۳۸۸

لذت ناب دیدن یک فیلم خوب



.
سانست بولوار نمونه‌ی موفقی است در ارائه فرم روایی. در این‌که بیلی وایلدر استاد روایت است، شکی نیست. ممکن است گفتار فیلم برای تماشاگر امروزی کمی آزاردهنده باشد اما تلفیق ذهنیت نورما و اسطوره‌ی سالومه و چیزی که وایلدر به این اسطوره‌ی نوین افزوده فوق‌العاده است. نورما دزموند هنرپیشه‌ی زیبا و پرافتخار دوران باشکوه سینمای صامت حالا پنجاه ساله است و می‌خواهد سالومه باشد. سالومه که به یحیای پیامبر ابراز عشق می‌کند یحیا او را می‌راند و سالومه در نهایت سر بریده‌ای او را در دست می‌گیرد و لبان سردش را می‌بوسد. در فیلم وایلدر هم جو گیلیس، نورما را می‌راند. جو جوان نویسنده‌ی با استعدادی است اما یحیا نیست! نورما هم سالومه نیست. پارامونت هم پارامونت قدیم نیست. استودیوهای فیلم‌سازی بزرگ شده‌اند، غول شده‌اند. فکرش را بکنید هیچ چیز سرجای خودش نیست اما اشارات فیلم درست به هدف برمی‌خورند.

چند شب پیش با دوستی از داستان‌‌ها و قصه‌های اولیه و اساطیر می‌گفتیم. داستان آدم و حوا، خدایان یونان، سیزیف، جتا هملت و لیرشاه. نه! دیگر شکوه گذشته تکرار نمی‌شود. اما چیزی که سانست بولوار را جذاب می‌کند ساختِ نوین افسانه است. ساختی که همین حالا هم بعد از گذشت این همه سال از فیلم وایلدر، قابلیت خوانش دوباره و ارائه با ساختار جدید را دارد. بگذار یحیای مدرن به عشق سالومه پاسخ دهد و وارد کارزاری شود تا محک بخورد. از کجا معلوم شاید از تفدس او کاسته شد یا شاید سالومه‌ی مدرن آغشته به روزمره‌گی جسارت و تهور خود را از یاد ببرد.

زیبایی سانست بولوار یکی این است که فیلم درباره‌ی صنعت فیلم‌سازی است اما به درد دیگر فیلم‌های از این دست دچار نشده. یعنی داستان و خط اصلی قصه فدای رنگ و لعاب و افشای جزئیات پشت دوربین نشده. جذابیت و کشش فیلم منحصر به داستان است و بس و این کار بزرگی است که داستان و فیلم‌نامه‌ی قوی می‌طلبد.


.


تصویر مربوط به نمای باارزش فیلم است که باستر کیتون تنها در همین نما در نقش خودش-هنرپیشه‌ی پیر و بازنشسته- ظاهر شده که حالا هم‌بازی بریج ِ نورما است.

۲ نظر:

ناشناس گفت...

اون دوست من بودما! دیدی از این آدما که می‌خوان توی یک مجموعه فقط خودشونو مطرح کنن؟ نه ندیدی؟ خب حالا بببین

سپینود گفت...

تو این فیلمو ندیدی؟!
خب برو ببین نه بل‌که باید بری ببینی. خیلی ضعیفی بریرانی توی فیلم دیدن.