چهارشنبه، اردیبهشت ۲۲، ۱۳۸۹

پوچ محض

آمده بودم تا چیزی قلمی کنم، چیزی شبیه به حوالی یک سال‌گرد، چیزی به بهانه‌ی حوالی یک سال‌گرد... چیزی که بشود و قابل آن را داشته باشد که بشود گرد این‌جا را با ان گرفت. غباری آن قدر ضخیم شده، که سر درگم‌ام می‌کند. نشد... ننوشتم... نمی‌نویسم. بی‌فایده است. سبویی که شکست را تنها می‌شود بند زد. بند زدم اما هیچ وقت آن برق اردی بهشت 86 را نخواهد داشت.
.
.
این هم یک بهانه. حتا اگر دیگر آن قدر بی‌تابی نباشم. معرفی کتاب به هر بهانه‌ای خوب است. دعوت پویان، یا به دعوت این دوست

۱۸ نظر:

m گفت...

سلام
وبلاگ خوبی دارید
یه سری هم به من بزن.
مرسی[گل]

سعيده گفت...

سپينود عزيز
بعد از مدتها اومدم و وبلاگت رو خوندم. اميدوارم كه الان روبه راه تر باشي...حالا جدا دلم مي خواد ببينمت. شنيده بودم كه تهران نيستي!!! مي شه يه قرار بذاريم ببينمت؟؟؟

الهام گفت...

جدن منتظرم بیایی. قول می دهم مبلهای مادربزرگت را خراب نکنم. تو هم قول بده مبلمان جهیزیه من را خراب نکنی، باشه؟ :-)

Niloufar گفت...

سپینود جدا از هر چه گذشته، که فکر می کنم سخت بوده، خوشحالم که می بینیم همو.

sepinood گفت...

اسم من هم سپينوده... ميتونم باهات بيش تر آشنا بشم؟ چون اسممون خيلي كمه، خوشحال ميشم يكي از معدود افرادي كه هم نامم هست رو بيش تر بشناسم!

ترفندهای ناب اکسل گفت...

اینترنت محضر اندیشه هاست . در محضر وبلا تو دلمآرام گرفت .
http://susabox@blogspot.com

ناشناس گفت...

مث اینکه یه چیزی تو رو ناراحت کرده که این کارو کردی
شاید هم نه
دارم به این فک میکنم که من باس چیکار میکردم در مقابل چیزایی که منو آزار میداد و داره میده
احساساتو بذار کنار و مث یه آدم بزرگ فکر کن و تصمیم بگیر
در ضمن این قضیه بین خودمون بمونه بهتره
نری باز بش بگی
اینجوری واسه خودت هم خوبه

راهنما گفت...

خيلي به اينجا سر مي‌زنم و خيلي دست خالي برمي‌گردم. شما كه خوب مي‌نويسي، خب بنويس

ناشناس گفت...

وقتی سبو شکست، در بند زدنش سودی نیست، سبوی شکسته را رها کن، یکی دیگر بجو
پیاله ای نو، باده اش نوش..

مهتاب گفت...

سریرا،سیلویا و دیگران عالی بود!ولی حلقه ایی درانگشت نشانه رو نفهمیدم..

ناشناس گفت...

سپینود جان سلام
امروز23تیر است و هنوز چیزی ننوشتی
کامران

میثم گفت...

سلام رفیق

ناشناس گفت...

نوشتن فقط برای دیگران نیست. نوشتن برای پروسه رشد و کشف خودت است. و بعد آن را با دیگران شریک شدن و بار دیگر خود را محک زدن و خود را دیدن در سطحی دیگر از ادراک کشف کرده ات.
این شانس را از خودت نگیر.
دیگران فقط جاده ای هستند که از آن عبور میکنی و راه تو طولانی است.
بنویس و دریچه های کور ادراک را برای خودت باز کن.

ناشناس گفت...

لطفن خبری از خودت و سلامتی ات به من بده

ساسان گفت...

موفق باشيد

پری گفت...

سلام سپید
خواستم لینکتان کنم
اجازه !!

ع.آرام - سایه گفت...

سلام. می‌بینی که دوستان هنوز می‌آیند یعنی می‌خواهند بنویسی و بخوانند. کوزه‌های من هم زیاد شکسته دوباره یکی جور کرده‌ام. از سه قلمدار تا این‌جا، و پیش از آن هم البته. گفتی نمی‌نویسی و لابد حرف مرد یکیه، ولی تو که زن هستی نباید لجبازی کنی، پس فرق تو با مردای از خود راضی چیه؟ در ضمن می‌خواستم بدونم نظرتون در باره‌ی "با حجاب یا بی‌حجاب؟" چیه. صبام! هم سلام برسونید لطفاً منتظرم.

ع.آرام - سایه گفت...

سلام مجدد. خواستم بگویم که من هم با اکراه می‌نویسم و این بار ناپرهیزی کرده‌ام و از کتابی نوشته‌ام. سه قسمت منتشر شده قسمت چهارم در دست انجام است. نه نقد است نه بررسی کتاب. برای حرف‌هایم نویسنده را شاهد گرفته‌ام. مایلم بخوانی گرچه خوانده‌ئی بسیار. این بار هم بخاطر برداشت خاص من بخوان و اگر بد کاری کرده‌ام پشت دستی محکمی بمن بزن. منتظرم