.
هیچکس، هیچ مرد نمیتواند پیراهن صورتی دخترانهای را که بوی سافتلن میدهد آنطور مهربانانه روی زمین پهن کند و آستینهایش را تا کند رو به داخل و دست بکشد آرام روی پارچه و یقه را برگرداند و لباس را روح بدهد، جان ببخشد؛ انگار دختربچه همین حالا آمده خانه و توی دستاش یک گل زرد صحرایی است و میگوید سلام.
برای همین است که میگویم هیچکس، هیچمرد، نشده که چشمهایاش این قدر از محبت لبپر بزند.
برای همین است که میگویم هیچکس، هیچمرد، نشده که چشمهایاش این قدر از محبت لبپر بزند.
.
۲ نظر:
i was lost in darkness"
"i was lost in crowd"
i was lost in time
i was lost in myself
nobody can find me
nobody can help me
because my dreams are dead
i forget my way
i forget myself
and finally i get up at 4am and i feel lonely and enjoy music_calm and silence at 2 ghadam maande be sobh
موهای ننم سیخ شد از این پست
ارسال یک نظر